loading...
7pari O.o
LeMOOOooOOo بازدید : 16 چهارشنبه 14 تیر 1391 نظرات (0)

دختر چشمک زن سال آخر دبيرستان بودم و خيلي آدم خجالتي . تا به اون سن كه رسيده بودم نتوسته بودم دوستي براي خودم پيدا كنم ولي اين اواخر تو راه مدرسه يه دختره نظرمو به خودش جلب كرده بود . اون هر روز از مسيري كه من مي رفتم عبور مي كرد ! اون با دوستش كه دختر زشتي هم بود باهم بودند ولي خودش دختر زيبايي بود ، جالب اينكه تا به من مي رسيدند دوست اون دختره محل نمي گذاشت ولي خودش به من چشمك ميزد من اوايل بي تفاوت بودم ولي بعداٌ ديدم نميشه بي تفاوت بود آخه چشمك زدن كار هر روزاش شده بود . اين اواخر گاهي وقت ها هم مي خنديد من كه تا اون روز آدم خجالتي بودم داشتم كم كم پر رو مي شدم و دنبال موقعيتي بودم تا طرح دوستي بريزم يه روز گويي كه شانس بهم رو كرده باشه اونو تنها ديدم به خودم جرات دادم و گفتم كه هر جوري باشه بايد بهش پيشنهاد دوستي بدم خيلي به هيجان آمده بودم صدام رو صاف كردم و گفتم : خانم افتخار آشنايي مي ديد .محل نذاشت من شوكه شدم ولي خودمو نباختم دوباره گفتم مي تونم باهاتون دوست بشم برگشت و با خشم بهم نگاه كرد بهش گفتم (البته باترس) مگه خودتون هر روز بمن چشمك نمي زديد؟ مگه چراغ سبز بهم نشون نداديد؟ اومد به سمتم و محكم خوابوند در گوشم و با صداي لرزون ولي با فرياد گفت : ديوونه من مريضم پلكم خود به خود مي پره حاليته يا بازم بگم !؟ ببینید دختره اولش پسره بدبخت روبه عاشقی کشوند بعدش ترکش کرد بعدش گفت چشمام خود به خود پلک میزنه.حالا بگید پسرا تقصیر کارن !!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 271
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 251
  • باردید دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 290
  • بازدید ماه : 627
  • بازدید سال : 2,135
  • بازدید کلی : 42,808
  • کدهای اختصاصی